معرفی رشته کارگردانی سینما و اصول آن
آنچه در این مقاله می خوانید:
آشنایی با رشته کارگردانی سینما و تلویزیون
سینما بدون شک از محبوبترین هنرها در دنیاست، این هنر نوظهور که به مهمترین دستاورد هنری قرن بیستم نیز مشهور است به دلیل بهره بردن از تمامی هنرهای در درون خود به هنر هفتم نیز مشهور است. فیلمهای سینمایی همواره نقش مهمی را در رسانههای جهانی ایفا میکنند، برخی از فیلمها به تنها به عنوان نوعی سرگرمی هستند درحالی که فیلمهایی وجود دارند که میتوانند بیش از صدها کتاب در آگاهی و قوه تعقل انسان تاثیر بگذارند.
بسیاری از فیلمها بودهاند که به عنوان نوعی انقلاب در زمان خود شناخته شدند و یا در جهت یک ایدئولوژی یا فلسفه خاصی بهکار گرفته شدهاند و حتی گاهی کارگردان از فیلم خود بهعنوان زبانی برای بیان فلسفه و زیست خود استفاده میکند.
آنچه که ما امروز به عنوان سرآغاز سینما و اولین فیلم تاریخ می شناسیم، فیلمیست به نام “خروج کارگران از کارخانه” که توسط برادران لومیر (مخترعین سینماتوگراف) در سال 1895 ساخته شد اما با این حال سینما تاریخچهای کهن تر دارد و از تجمیع هنرهای مختلف همچون نقاشی و رقص و تئاتر به وجود آمده است. سینما با گسترش توانست وارد جریانهای مختلف هنری و حتی اجتماعی شود و از دل آنها سبکها و مکاتب جدیدی در سینما بهوجود آمد.
گذر سینما از خط زمانی ای که طی کرده است و تلفیق آن با فرهنگ ها و خطّه های متنوع و کشف و پی ریزی اصول و قوانین جدید که ماحصل تجربه های جدید و پیشرفت علم و فناوری بودند سبب شد تا از دل آنها ژانرهای مختلفی همچون ملودرام، مستند، کمدی، موزیکال، عاشقانه، تخیلی و… زاییده شود.
قدمت سینما در ایران به زمان مظفرالدین شاه قاجار و ورود نخستین دستگاه سینماتوگراف برمی گردد و اولین فیلم سینمایی بلند صامت ایران فیلم آبی و رابی است که در سال 1309 توسط اوانس اوهانیانس ساخته شد. در ایران نیز سبکها و جنبشهایی در حوزه سینما بهوجود آمدند که هم خود از سایر مناطق تاثیر گرفته و هم بر آنها تاثیر گذاشته است.
عوامل در سینما و نقش کارگردان
سینما هنری جمعیست و برخلاف اغلب هنرهای دیگر که هنرمند به تنهایی دست به ایجاد اثر هنری میزند، در سینما عوامل مختلف می بایست دست به دست یکدیگر دهند تا اثر هنری ایجاد شود، اما با این حال مرکز ثقل این گروه هنری و مهمترین شخص در ساخت و تولید فیلم سینمایی کارگردان است که با ذوق هنری و دانش تئوری خود هماهنگی میان عناصر و افراد مختلف ایجاد کرده و بر شیوه عمل اعضا نظارت دارد.
به جز کارگردان عوامل دیگری از جمله فیلمنامهنویس، تهیهکننده، تدوین گر، بازیگران، فیلمبردار، طراح صحنه و لباس، صدابردار، آهنگساز و… در ساخت فیلم دست دارند که هریک از آنها نیازمند داشتن ظرافت و توانایی بالا در هنری خاص خود هستند و کارگردان ملزم به داشتن دانشی کلی در آنهاست تا بتواند کیفیت آن را در کار خود بسنجد و همچنین می بایست بر تکنیک ها و امکانات سینمایی تسلط کافی داشته باشد که بتواند این علم را در جایگاه خود و هدف هنری خویش استفاده کند تا در پایان اثری خوش ساخت و باارزش تولید کند.
یکی از اصلیترین وظایف کارگردان دکوپاژ یا تقطیع است، این وظیفه که شاید نیمی از وظایف کارگردان باشد، باید پیش از فیلمبرداری انجام شود و نتیجه آن در فیلمنامه دکوپاژ شده قابل مشاهده باشد. در این عمل کارگردان وظیفه مدیریت محل استقرار دوربین در صحنه و زوایای فیلمبرداری، نوع نورپردازی، اندازه تصویر و نماها، نوع حرکت دوربین، تعداد پلانهایی که برای نمایش یک موقعیت لازم است، نوع اتصال نماها به یکدیگر، هر صدایی که قرار است در صحنه شنیده شود، بازی بازیگران، زمان هر پلان و به طور خلاصه هر چیزی که باید در هنگام فیلمبرداری به آن توجه شود را دارد و میبایست به شکل کامل انجام گیرد که در هنگام فیلمبرداری کسی دچار سردرگمی نشود.
شیوه دکوپاژ ضرب اهنگ فیلم و حال و هوای آن را به تماشاگر منتقل میکند در حقیقت در سینما تصاویر و نماها زبان مدیوم هنری هستند و وظیفه انتقال روایت یا هدف کارگردان را بر عهده دارند اهمیت تقطیع در آن است که نقشهای کلی از راه و فرایند فیلم سازی به ما ارائه میدهد و ما میتوانیم بررسی کنیم که آیا تقطیه یا برش فنی ما برای موضوع و هدف سکانس مناسب است یا نه، برای مثال چه تقطیع بیشتر باشد یعنی طول نماها کوتاهتر باشد و از زوایای بیشتری فیلمبرداری صورت گیرد، ضرب اهنگ فیلم نیز تندتر خواهد بود و برعکس آن برای انتقال حس سکون و ملال از نماهای بلندتر و ساکنتری استفاده میکنیم.
از دیگر وظایف کارگردان طراحی میزانسن است، وجه تمایز هنر سینما با هنر تئاتر نیز در حرکت نقطه دید بیننده و تفاوت نوع میزانسن آن است، میزانسن در تئاتر هر آن چیز است که در صحنه ظاهر می شود یعنی حرکت بازیگران و طراحی صحنه و لباس و دیالوگ های بازیگران و… اما در سینما میزانسن یعنی هر آن چیز که در مقابل دوربین اتفاق میافتد یعنی که در حقیقت میزانسن بسیار مفهومی گسترده تر پیدا میکند.
در ابتدای تاریخ سینما میزانسنها، میزانسنهایی تئاتری بودند (مانند فیلم های برادران لومیر) یعنی دوربین همانند مخاطب تئاتر در یک نقطه ثابت است و فیلم در مقابل آن اتفاق میافتد اما با گذشت زمان میزانسن های دیگری که کیفیات سینمایی دارند خلق شدند که از جمله آنها میتوان به میزانسن های انتقالی، مثلثی، کرئوگرافی، استروسکوپیک و میزانسن های مدرن و پست مدرن اشاره کرد، در این نوع میزانسنها دیگر تماشاگر مانند تئاتر ثابت نیست و اندازه و حرکت نماها دچار تغییر میشوند و کارگردان با آگاهی کامل بر آنها از آنان در جهت هدف خود استفاده میکند.
همان گونه که قابل مشاهده است سینما از هزاران موضوع ریز و درشت بهره میبرد و ایجاد هماهنگی بین آنها وظیفه شخص کارگردان است، در حقیقت کارگردان مانند آهنگ سازی است که با تسلط بر روی عوامل علمی و تئوری دست به ایجاد یک قطعه موسیقی میزند و در آن بین نتها، فواصل، سازهای مختلف و سبک های موسیقیایی نوعی هماهنگی و هارمونی وجود دارد که این موضوع باعث میشود اثر نهایی جذاب و گیرا شود.
کارگردانی تلویزیون
کارگردانی تلویزیون از بسیاری جهات همانند کارگردانی سینما است و موارد زیادی در میان این دو مشترک هستند اما یک کارگران توانا بایستی که تفاوتهای میان فیلم سینمایی و فیلم تلویزیونی را بداند. سینما و تلویزیون بهدلیل تفاوتهای ساختاری در برخی موارد از یکدیگر متمایز میشوند. برای مثال به دلیل تفاوت اندازه صفحه تلویزیون، از نماهای بسته بیشتر استفاده میشود وهمچنین به دلیل شرایط تماشا، برای جلوگیری از قطع ارتباط مخاطب باید به صورت مداوم از موسیقی استفاده کرد. دکوپاژهای تلویزیون بیشتر متکی بر بازیگر است تا عناصر دیگر صحنه، به این جهت نحوه چیدمان بصری در راستا هر چه بهتر دیده شدن کاراکترهای فیلم است.
همچنین کیفیت و اهمیت تدوین در فیلم تلویزیونی نسبت به فیلم سینمایی بیشتر می باشد، فیلم های تلویزیونی متکی بر تدوین است و کمتر از میزانسنهای بلند و عمق میدان استفاده میکند تا ریتم مناسب و عناصر تصویری به بهترین شکل ممکن به تماشاگر ارائه شود.
یک کارگردان میبایست که از روحیهای جمعی برخوردار باشد و بتواند با مردم مختلف از اقشار مختلف ارتباط برقرارکند و علاوه بر آن بین افراد مختلف نیز ارتباطی خوب ایجاد کند و از بهوجود آمدن اختلافات میان کادر جلوگیری کند. هر کارگردان با هر اثر جدید وارد دنیای تازهای میشود، او باید انعطاف کافی برای اختصاص تمام و کمال ذهن خود به آن موضوع و دنیا را داشته باشد و قوه خلاقه خویش را در جهت ایجاد اثری بدیع بهکار گیرد.
او باید صبر کافی برای کار در شرایط غیر قابل اطمینان را داشته باشد و خود را برای هر اتفاقی که ممکن است در هنگام فرایند ساخت فیلم صورت بگیرد آماده کند و در صورت بروز اتفاقی ناگوار خود و روحیه خود را برای ادامه کار نبازد و علاوه بر این به تقویت روحیه تمام تیم کار کمک کند
کارگردان درصورت آشنایی با مبانی سینمایی و اصول آن در وهله اول می تواند فیلمی با ساختار و فرم مناسب بسازد و با بکار گیری تصویر و کیفیات سینمایی محتوا خود را در آن بگنجاند و پس از تسلط کامل دست به نظریه پردازی و حتی ایجاد سبک های شخصی خود کند که تمام این مراحل ملزم به برداشتن گامهای اولیه صحیح در زمینه سینماست.
از پایگاه خبری تحلیلی دیباگران دیدن فرمایید.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.